ارزیابی مقدماتی آزمون خویشتن!

اگر از احوال ما پرسیده باشید، حال ما خوب است. ملالی نیست جز دوری شما...

روزها میگذرند، تند مثل برق... میدوم، نه با سرعت. کشان کشان. اما زندگی انگار میدان مسابقه است. شبیه دونده نیستم، اما بهرحال شرکت کننده این مسابقه ام. زندگی!

شاید چند ماه پیش که همین جا قول دادم امتحان بگیرم از خودم حتی همین قدر را هم باور نمی کردم. رویهمرفته بد نبود...راه را که باید خودمان پیدا و تعریف کنیم...گم نشده ام دست کم، بد نبوده تا امروز. گزارش و مرور ادبی از آنچه خواندم نوشته ام (Literature review)، مقاله ازش درآوردم و پذیرفته شد(survey). امروز ایمیل آمد که علاوه بر گزارش همان مقاله را داخلی هم تحویل بدهیم  به عنوان گزارش ارزیابی تکنولوژیهای روز...

در طول امسال سه تا پرزنتیشن داده ام (talk). دو تا کنفرانس شرکت کرده ام. با سر و زبان تر شده ام، شناخته تر، راحت و ریلکس تر. کمتر برای ارتباط برقرار کردن خسته می شوم و ...

نسبتا از پس بروکراسی اداری برآمده ام تا حالا. خوب بوده خدا رو شکر. با همه بیخوابیها، با وجود صداهای بلندی که توی سرم می پیچد و هزار داستان دیگر، خوب بوده خدا رو شکر...

و توی تمام این روزهایی که مثل برق می گذرند، سایه ای هست. پا به پا، بی وقفه، همه جا. یک لحظه هایی اینقدر نزدیک که می ترسم انگار. دارم دیوانه می شوم؟ خیال است یا واقعیت؟ 

بعد از آن سیلی یا تلنگر اول اوت، پا شدم که روی پای خودم بایستم. حداقل آنقدر شجاع بودم که این بار دیر نکنم. سریع و بی معطلی برای جایی که شاید اصولا برای دهانم لقمه بزرگی باشد رزومه فرستاده ام. اساسا نمیدانم چی میشه؟ اساسا نمیدانم حتی برای یکبار مصاحبه هم دعوت می شوم یا نه. ولی مهم اینست که نترسیدم، دیر نکردم، شجاع بودم... تا همینجا هم خوب است. باقی توکل به خدا.

---------------

پیوست: حکایت آن شعر مازیار فلاحی است: "همه میگن که تو رفتی...دروغه... " 

خدایا راستی دروغه یا من خودم را زده ام به خواب؟ می ترسم یک روز باز بفهمم مرده ای نبود در این گوری که این همه برایش اشک ریختم.  یا خدا خوب است که با منی. رهایم نکنی بین این عقل و جنون! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد