این روزهایی که هستیم:

داشتم فیلم افراطیها رو می دیدم. مزخرف بود مسلما مثل تقریبا تمام فیلمهایی که این روز ها ساخته می شن. داشتم با خودم فکر می کردم هنرپیشه های به این معروفی و با اسم و رسمی چه احساس و شرایطی دارند که تن به این بازیها می دن؟ یادم افتاد که بعد از یکی از سریالهای مهران غفوریان وقتی تو یکی از برنامه های تلویزیونی با اکبر عبدی مصاحبه کردند گریه افتاد و از مردم عذرخواهی کرد که به خاطر محضوراتی (املاش درسته؟) تو فیلمهایی بازی کرده که شاید مردم دوست نداشته اند و ... داشتم فکر می کردم اکبر عبدی الان چه حسی داره؟ اولش داشتم به خودم هشدار می دادم که اونها اینقدر بزرگ و پخته هستند که می تونن حتی چنین فیلمهایی رو هم با وجود فیلمنامه های سبک و بی مایه طوری بازی کنند که ردی از هنر خاص خودشون رو توش ببینی و حتی این هم می تونه آموزنده باشه و من حرف حسابم چیه که وقتی پروژه به دلم نمی چسبه ... 


حالا بگذریم... ولی اصولا به ذهنم رسید که چنین فیلمهایی به نوعی نشانی از روزگار چنین آدمهایی نیست؟ نه واقعا خودمونیم. آدمهایی که به جبر زمان شدند دزد و جیب بر و ... ولی اگه موقعیت داشته باشن انسان خوبی هستند...خوب یه خورده خیلی ایده آل گرایی و سطحی نگری به نظر میاد. ولی میشه هم گفت هنرپیشه هایی که بزرگوارن و هنرمند اما به جبر زمانه شدند بازیگر این فیلمهایی که می بینیم!  


خدایا به همشون صبر بده. امیدوارم همه شون موقعیت و کاری که دوست دارن و می تونن از خودشون و کارشون لذت ببرن بهشون بده! ایضا یه جورایی خودم و همه آدمهای دنیا!