سبک جدید نق زدن!

واقعیت اینجاست که همه چی خوبه. خدا رو شکر. 

ولی سوی دیگر واقعیت هم اینه که زندگی همچنان رو دور تند می گذره! خیلی خیلی سال پیش یه مثالی می زدم که زندگی رو گذاشتن توی فرقون و ولش کردن توی یه سراشیبی. من بدو و زندگی بدو!  

کنکور و دبیرستان گذشت، لیسانس گذشت، فوق لیسانس و رشته جدید و مهاجرت گذشت، غول دکترا هم خدا رو هزار بار شکر شاخش شکست و گذشت ولی زندگی هنوز که هنوز توی فرقون و توی سرازیری می دوه و من هم به دنبالش! اشکالی نداره. همه چی خوبه و من هم ممنون خدا هستم. ناشکری هم نمی کنم که باز حالا دوباره روزگار بذاره تو کاسه ام!  

خداجون خودت خوب می دونی و همین کافیه. باش. نزدیک باش، از همیشه نزدیکتر. و به قول اون فیلم «حالمو خوب کن» که دیگه جون ندارم!

تعطیلی آن است که دل بگوید، نه آن که تقویم بگوید!

تعطیلی آن است که دل بگوید، نه آن که تقویم بگوید!


دلم یک روز تعطیلی واقعی می خواد. یه روز تعطیلی به این معنی که دلواپس فردا نباشم. کله ام به مفهوم واقعی خالی باشه. و کودک درون هر غلط به جا یا بی جایی که دلش خواست بکنه. بماند که این روزها جسما هم چنان لت و پارم که بیچاره کودک درون اصلا فراموش شده. این قدر مخصوصا توی ساق های پا احساس ضعف می کنم که .... حضرت عزراییل رودربایستی نکن اینقدر! «کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست!»* فقط هر لطفی می خوای بکنی زودتر شر رو بکن. جناب شیطان، بار اولی نیست که اذیت می کنی اما ... خوشحالی که این بار تو داری پیروز میشی، نه؟



*: حافظ

غلط کردن از ته دل!

خدایا بگم غلط کردم کافیه؟ به پیر، به پیغمبر، به خدایی خودت قسم غلط کردم! به خدا غلط کردم. خواهش می کنم. خواهش می کنم! 


خدایا، چرا اگر صد بار آرزوی خوب بکنم نمی شنوی، ولی یه بار که لاف بی جا از ذهنم، حتی نه از زبونم فقط از ذهنم بگذره در دم میگذاری تو کاسه ام؟ خدایا فهمیدم که غلط بی جایی کردم. خواهش می کنم کوتاه بیا. من تسلیمم!