معجزه - بخش اول

خدایا چه صلاحی تو کارت هست نمی دونم!

در طول عمرم، وقت کنکور و درس و دانشگاه، این سالهای آخر درس و خستگی توامان، روزگار دلشکستگی، به وقت شکست، ناراحتی یا حتی بیماری بارها و بارها و بارها به هزار و یک دلیل گریه کرده ام! بارها هم شاهد بغض یا گریه دوستانم بوده ام. اما دیدن گریه یه مرد آزارم میده. توی سه ماه گذشته، دیشب بار دومی بود که این نیکمرد گریه کرد! اول فکر کردم صداش نگرانه، بعد به خودم گفتم انگار هنوز سرما خورده. وقتی یه وقفه و سکوت پیش آمد گفتم:«اَلو؟»  وقتی جواب داد و مطمئن شدم داره گریه می کنه یا مدتها گریه کرده بوده قبل از اینکه زنگ بزنه، خودم نفسم به شماره افتاد!


خدایا تو این دو سه ماه هرکاری به عقل ناقصم رسید کردم که کمک کنم. هر زبانی و کلامی و گفتمانی به ذهنم رسید پیاده کردم که اوضاع رو بهتر کنم! سپر بلا شدم. ناجی افسانه ای شدم. بهش امید دادم، روحیه دادم، دعواش کردم که به خودت مسلط باش، تو کارهاش کمکش کردم... به خداییت قسم دارم دیگه حتی کلمه کم میارم! خدایا چی براش مقرر کردی نمی دونم ولی....


بهش گفتم یه سوره مریم بخونه که دلش آرام بشه، البته . هم دل خودش و هم دل باعث و بانی این شر!  بهش گفتم نیت کن تا انشالله باعث و بانیش به راه راست بیاد... گفتم آرزو می کنم معجزه رو با چشم ببینی. گفتم وقتی همه چیز به خیر گذشت، دیگه کاری به روضه و منبر و کتاب نداری. دیگه خدا تو قلبت هست. خدای خودت با تعبیر خودت. من معجزه رو بارها با چشمم دیدم. امیدوارم تو هم ببینیش. 


می دونم که بالای گود ایستادن و لنگش کن گفتن با توی گود بودن خیلی فرق داره. اما به چیزی که می گم باور دارم. شاید تا حالا خیلی حرفها رو زدم که امید بدم ولی دیشب باور خودم رو گفتم. تجربه ام و خاطراتم رو. توی جمع جدیدی که هستم آدمها خیلی همدیگر رو قضاوت می کنن. من نمی دونم تو این مدت چقدر و چطور من رو قضاوت کرده. ولی وقتی نماز می خوندم یا حرفی می زدم حس نکردم تمسخری پشت نگاهش باشه. اما چقدر و به چی اعتقاد داره هم نمی دونم. چیزی که من می بینم، درگیر آیین و باید و نباید نیست. ولی اعتقاد با آیین اجرایی و باید و نباید فرق داره. تلفن رو که قطع کرد نمی دونم چرا حس کردم بیشتر از اینکه بخواد از روضه های من فرار کنه رفت که اون سوره مریم رو بخونه. خودم هم نشستم که براش قرآن بخونم. شاید نفس خودم هم آروم بگیره. قرآن رو که باز کردم صفحه 313 سوره طه بود. وقتی خدا معجزات موسی رو بهش وحی می کرد در وادی مقدس! تنم لرزید. بهش ایمیل زدم گفتم من مطمینم امشب خدا با شماست و «یسرلی امری» شامل حالت میشه. البته کمی بعد گویا بهش خبر داده بودند که تا پنج شنبه کاری برات نمی کنیم! ظاهرا این بار هم قانع نشده بودن ولی انگار آرام تر بود. شاید هم پذیرفته بود «دیده و دل بیخودی خون می شود/ آنچه باید آن شود، آن می شود».


خدایا نمی دونم صلاح چیه؟ شاید هم این از اون مدل روزهای سختیه که تو زندگی همه هست! شاید واقعا قراره معجزه رو ببینه تا باورت کنه. مثل هزار بار خودم و دیگرانی که می شناسم. اما کمکش کن. بهش قدرت بده. راه رو نشونش بده تا از پسش بر بیاد. به او، به من، به گل پسر خونه مون و به همه دیگران کمک کن. آمین!

----

پ.ن. خداجون، خواهش می کنم معجزه ات رو نشونش بده. رو سیاهم نکنی!

جوابی ندارم برای آدمی که ساده انگارانه خودش رو بسیار بالاتر از جسم زمینی خودش، انگار قبله عالم و نعوذ بالله خدا می دونه!  

لابلای این همه کار و چالشی که شب و روزم رو به هم دوخته، جایی که بدو بدو یا گاهی کشان کشان دارم تلاش می کنم از قطار زندگی جا نمونم جوابی برای توهمات و استعاره ها و بازی با کلمات ندارم!  

من خدایی دارم که همین نزدیکیست و کمک می کنه تا از قطار زندگی جا نمونم. اتفاقا سه شنبه وقتی از نماز برگشتم و با پسرک هندی درباره خدای خودم حرف می زدیم.... 

باز سرما!

خدایا به من و هر کی به انرژی احتیاج داره کمک کن و یه کم جیره انرژی مون رو چرب تر بگیر. انرژی جسمی، انرژی روحی، انرژی عصبی چه می دونم هر مدل که برای هرکی لازمه! و البته انرژی لازم جهت مقابله با سرماخوردگی نیز هم!

pre-scheduled requests!l

دیدی توی حسابهای بانکی آنلاین میشه یه پرداخت رو تنظیم کرد که هر ماه اتوماتیک خودش پرداخت بشه؟ حالا من باید یه نذری نیازی چیزی تنظیم کنم هر سه شنبه اتوماتیک به درگاه الهی آویزون بشه بلکه هر چهارشنبه این پرزنتیشن ها به خیر و خوشی بگذره! 


بابا به پیر به پیغمبر وقتی داری یه موضوع تازه رو می خونی و خیر سرت روش "ریسرچ" می کنی هر هفته 20 دقیقه روضه خوندن .... 

ول کن بابا وقتی روسای محترم گوش نمیدن چه گفتنی داره! خداجون پیام این هفته ما رو گرفتی؟ به خدایی خودت قسم به داد برس که فردا هم طی بشه تا باز هفته دیگه خدمت برسیم و آویزون پرده درگاهت بشیم! 


راستی خداجون یه بلیط هم جور می کردی بد نبود به قرآن!