تحلیل اجتماعی - خاله سوسکه

روزها می گذرند تند و تند. مثل برق و باد. حتی فرصت نمی کنم بیام اینجا از خودم، با خودم، برای خودم حرف بزنم. خدا رو شکر که غم لابلای گرفتاریها نیست. همین غنیمته. ولی واقعا شاید این خود منم که مدیریت زمانم ضعیفه، دسته بندی تَسک ها (task) رو به روش مناسبی انجام نمیدم و در نتیجه اسکجولینگم  (scheduling) بهینه نیست! 

چند وقت پیش تحلیل قصه خاله سوسکه رو می خوندم. البته همه سعی داشتند خشونتی که تو این قصه علیه زن هست رو توجیه، تفسیر یا ماستمالی کنن. خیلی وقت میشه که می خوام منم تفسیر خودم رو از خاله سوسکه بنویسم. به نظرم اتفاقا خاله سوسکه درس بزرگی میده... ولی خوب وقت نمیشه. 

 راستش فکر می کنم لازم نیست قصه خاله سوسکه رو اون همه تیره ببینیم.و از زاویه خشونت علیه زن نگاهش کنیم! به نظر من پند قصه خاله سوسکه اصلا نهادینه کردن خشونت علیه زن نیست. برعکس ... پند و هشدار خوبیه. حتی به چشم دختر امروزی، هرچقدر هم مدرن و دنیا دیده باشه تمنای چشمهای مغرور یه مرد، قشنگه و اون لحظه که فکر می کنی این مرد سرخود معطل و مغروری که هیچ کی رو بنده نیست و به حساب نمیاره، داره با تمنا نگاهت می کنه، ممکنه فکر کنی آه! چه قَدَر قُدرتی هستم من که حتی این چشمها مست و خرابم شده... اون لحظه و اون روز باید یاد خاله سوسکه بیفتی. یاد لحظه ای که هرکسی خودش شد. خود واقعیش. وقتی که طبیعت این چشمها بهت نگاه کنن. آیا اون واقعیت باب میلت هست؟ اگر به اندازه ساتور قصاب زشته پس همین حالا بی خیال تمنای این چشمهای مغرور بشو. شاید بهتر باشه به تمنای چشمی در حد آقا موشه رضایت بدی. به اندازه چشمهای قصاب ابهت ندارن اما عوضش واقعیتشون و طبیعتشون هم لطافتی در حد دم آقا موشه داره، نه ضمختی در حد ساتور قصاب!

آخیش بالاخره بعد از دو سه ماه موفق شدم دیدگاه اجتماعی  خودم را درباره داستان فولکوریک خاله سوسکه بیان بفرمایم!

حالا البته هرمدعی که گوشش دراز بود هم الزاما آقاموشه نیست! سوتفاهم نشه این وسط!

برای پشمک بانو و همه دیگرانی که می شناسم یا نمی شناسم درایت خاله سوسکه رو آرزو می کنم! باشد که موش واقعی رو از  سبیل دررفته هایی که نقش موش ها رو بازی می کنن غربال کنن.

شاید دیگه تا سال نو وقت نشه بنویسم. از همین حالا برای پشمک بانو و همه دوستانش آرزوی یه سال خوب دارم. پر از روزهای خوب، سلامتی، شادی ، آرامش. الهی که روزهامون رو با همنشین نیکو بگذرونیم. توی این دو سه ماه بارها خدا رو شکر کردم که از همصحبتهای ناخوب رهانیدم!

پ.ن. سانی جونم روزهات گرم و آفتابی. ایمیل می زنم برات.  از این تکنولوژی ها انگار آب جوش نمیاد. بزنیم به همون روشهای سنتی.