کاش باور کنم!!!

خدا منو ببخشه! به قول دبیر دینی اونوقتها "بینی و بین الله"  (بین خودم و خدا) صد تا فکر بد از ذهنم گذشت!

شیطونه میگه برم بی دلیل بگم معذرت میخوام اما دلیلش رو نپرسین!

تو گزارش ماهانه دیدم patent که چند هفته پیش جلسه بررسیش بود تایید شده. ولی من هیچ ایمیلی نگرفته بودم. صد تا فکر از ذهنم گذشت که حتما اسم من تو لیست نبوده! دیروز از آقای رییس پرسیدم خبرداری چی توش نوشتن؟ گفت خوب هر چی بهشون داده بودیم! لبخندش حتی برام عجیب بود.انگار داره به ریشم می خنده!

از سر شب سرم درد میکرد. هزار جور فکر کردم.شبی یه هو به ذهنم رسید ایمیلها رو با کدش چک کنم. واویلا 4 ماه پیش که اولین بار فرستاده بودیم یه برگه داده بودن که بایداسم و آدرس می نوشتیم و امضا میکردیم و می فرستادیم براشون! چطور ندیده بودم که باید اینو امضا میکردم می فرستادم؟ حواسم کجا بوده؟ یعنی همین بهانه شد که حذفم کنند؟ خودشون که یه هو همچین غلطی نمی کنن حتما رییس بهشون گفته! منم که امضا نکرده بودم پس راحت حذف شدم! واای! خوبه ایمیل بزنم به خانمه و بگم میشه حالا بفرستم؟ اقلا بهم میگه اصلا اسمم تو لیست بود یا نه! حالا نمی فرستم باشه فردا اول وقت. چکنویسش رو آماده می کنم فقط ولی.... خوبه ضبح اول وقت می فرستمش.

اِه راستی این چیه؟ جدیده... Wow! سه هفته پیش ازم آدرس خواستن. کد بالای ایمیل همینه! من فکر کرده بودم مربوط به یک کار دیگه است که با دانشجوهها انجام میدادیم.... پس اسمم بوده تو لیست! پس چیزی عوض نشده تو این مدت....

چرا اینقدر نسبت بهش بد بینم؟ چرا این همه بی اعتمادم؟ وااای اقعا چرا اینقدر درباره اش بد فکر می کنم؟ خدا کمکم کن مثبت فکر کنم! 

بیا قول بدیم مثبت تر باشیم.... خدا منو ببخشه ولی...راستی برم بگم حلال کن؟ اگر توضیح خواست چی بگم؟؟؟ خدایا عجالتا منو ببخش ... کمکم کن که بنده هات رو بیشتر باور کنم و لعنت کنم این همه حس منفی رو....آمین!!

کاش الکی منو یاد دوکانگی و تجربه شیرین سرکاری نمینداخت.کاش من آدم بشم!کاش بیشتر اعتماد داشته باشم!!

برای ثبت در تاریخ - ارایه خودم۰۰۰

برای ثبت در تاریخ۰۰۰

روز خوبی بود۰ سفر خوبی بود۰ خاطرات خوبی شاید۰۰۰


دوشنبه : ارایه اولین مقاله خودم۰ دو تا سوال خوب۰ فصای مثبت۰ ردیف اول و سوال خوب سخنران۰۰۰ keynote speaker

عصرانه سر میز چند آدم خوب۰ خانم رومانیایی استاد دانشکاه در هلند، متواصع با خجالت و حجبی آشنا۰ آقایی احتمالا هندی از مرکز تحقیقاتی واتسن نیویورک( آی بی ام آمریکا)۰ استادی  با اصالت اسیای دور و زندکی در بلزیک۰ معمای اشنای کمی خوش اخلاق، کمی رسمی، کمی دوستانه، کمی خسته، شاید هم کمی مست۰ همسایه چینی و آن دیکران۰۰۰ شب ، خداحافطی، فردا می بینمت، هتل طبقه ۱۶ خانم استاد، طبقه ۲۰ من، -شب خوبی بود، از اشنایی تون خوشحال شدم  -خبرم کن اکر تصمیم کرفتی بری امریکا سرِ کار۰ چشمهای زوقمرک شده من و اسانسوری که رفت طبقه ۲۱ ۰

سه شنبه: جلسه های طولانی حواسم هست و نیست۰ زاپنی که هیچی از حرفهاش قابل فهم نیست۰ بخش تشخیص کفتار معزم تقریبا از کار افتاد۰ ناهار و معما و جلسه های عصر۰  پرزنتیشن از google  چه جالب۰ سوال من و برق چشم و ایرادهای جالب و به جای اقای رییس۰ بچه های کوکل مشخصا تحت تاثیر کامنتهاش قرار کرفته اند۰ بلیط تورِ فردا۰ باران، می گویم من کلاه دارم چتر مال شما دو تا۰ دانشجو حتی کاپشن هم نداره.  تاکسی و شام رستوران افعانی۰ دانشجوی فلسطینی الاصل بزرک شده کویت و فصای افعانی و اهنک ایرانی۰

-کاش امدید. -چی؟؟؟ 

از انطرف میز با سوادی که از کویت دارد اصلاح می کند خوش امدید۰

اهان۰ یعنی welcome.  ولی من شنیدم کاش۰ آره من اشتباه خوندم۰ دوستم داره تکست میزنه۰ چشمهای متعجب و با تردید من۰ هول شده میکوید همشهری خودمه۰ چرا دانشجوه اصلاحش کرد؟ ندیدم تلفن دستش بود؟ کی داشت تکست میزد؟ صندلی روبرو اون طرف میز؟ مهم نیست۰ عکس شام . سرکه توی سالاد۰ من نمیخورم۰ ولی سهم ماست و اسفناج مال من۰۰۰ لبخند۰

چی شد که حرف رمصان شد؟ چینیه کفت شماها پیروی نمی کنید؟ 

با سر بالا می کویم، من نماز می خونم ولی روزه نمی تونم ۰۰۰ شب تاکسی یکی یکی پیاده می شویم۰ بای بای۰۰۰

چهارشنبه: تور۰ دانشجویی که دیر می اید۰ من منتطر ، چای می خورم۰ موز توی کیفم هست۰ تقریبا نیم ساعت تاخیر۰ یه حالیه۰ بداخلاق؟ مصطرب؟ مردد؟ انکار کلمه ها پیدا نمی شوند؟

تو سرم ادمها باهام حرف میزنن۰ الان وقتشه؟ خفه شم؟ اداب معاشرت؟ اتوبوس به زودی می اید۰ صندلیها از باران دیشب خیسه۰ هوا سرده۰ یه بار بمیر چرا خودت رو زجرکش می کنی؟ وسط خیابان جورجیا روبروی پاسیفیک۰ پاساز قشنکیه۰ خاطره شد برام۰ وسط خیابان۰۰۰ 

-بیاین حرف بزنیم۰

-من همیشه تو سرم دارم با خودم حرف میزنم۰

یه نفر تو معزم میکه بیشعور۰ ولی خودم این بیرون با یه نیش الکی کش اومده میکم همه همینطورن۰

-درباره چی میخواستی حرف بزنی؟

-۰۰۰ یه قصه قدیمی برای سوپروایزرها۰۰۰ صمنا توقعت رو از من کم نکنی ها! خانمه قوی بود ولی مرتیکه الجزایری افسوس خورد۰۰۰ خوشم نیومد۰ منم یه ادم معمولیم

 -نفهمیده شاید۰ -آره شاید۰۰۰ تو دلم فکر می کنم شاید هم دیکران هنوز عمق فاجعه رو نفهمیدن۰۰۰ به درک۰ 

اتوبوس میاد۰ تا چندین ایستکاه حواسم نیست۰ صدای راهنمای تور رو می شنوم ولی چیزی تو معزم پردازش نمیشه اصلا۰ رسیدیم به پارک۰ من هنوز تو هپروتم۰ انکار یه بار سنکین جا به جا کردم و خسته ام۰ خوبه که ادم جدی و راحت حرف بزنه۰ بی اشک۰ بی خنده۰ جدی و رک و بی حاشیه یکراست بره سر اصل مطلب۰

خیلی سرده۰۰۰ تو هپروت با انکشت روی دسته های کوله پشتیم خط می کشم۰ 

-چه منطره قشکیه۰ -بله 

میام بیرون از خودم کم کم۰ بیا بریم صندلی جلوتر۰ اینجا سرده۰ رسما یخ زد فکر کنم۰ قایق لق زد۰ با احتیاط رفتم نشستم۰ بخاری این طرفه ها۰ آخ چه خوب کرم بشیم۰ موز بخوریم کیفم سبک بشه۰ مرسی۰ کوش پس؟ فقط من خوردم؟ 

خانمها اقایون رسیدیم اون طرف۰ پیاده میریم تا ایستکاه بعدی از اونجا میریم china town ناهارهاشون خوشمزه است۰سفت و محکم و خیلی جدی میگم اشکالی نداره، میپرسم سرکه نداشته باشه. 

پشمک بانو به پشمک کوچولو: خرده شیشه است اهمیتی نده۰۰۰ ایستکاه پیدا نمیشه۰ صد دفعه میریم بالا پایین۰سرده۰ من کرسنه شدم۰۰۰ کیفم سنکینه ولی سر بزرکیم درد می کنه۰ چتر رو کرفتم دستم که بهتر بشه۰ تلفن میزنیم۰ اشتباهی شده برمیکردیم۰ پیدا شد... مونده تا اتوبوس بیاد۰ پس من موزمو میخورم۰۰۰ لابد این الان یعنی نهایت خوش اخلاقی۰

اتوبوس میاد بالاخره۰ اقای راننده یه رستوران چینی خوب معرفی کن۰ پارک زاپنی۰ بعد رستوران۰ باع قشنک بود۰ دلم میخواست از خودم عکس داشته باشم ولی روم نشد۰۰۰

رستوران بدی نیست۰ چای یاسمن خوشمزه است۰ پیراشکی میکو ،بادمجان و میکو و برنج۰ خمیر نان برنج و میکو و بالاخره مرع و قارچ و برنج۰ 

دانشجوهه داره میاد با تاکسی۰ فاصله صندلیها الان خوبه۰ بیچاره دانشجو هم داره جون میکنه عدای چینی بخوره۰ برنج و مرعش عیر قابل تحمله۰ حتی اقای رییس هم نخورد۰ مردم ازار میکه بسته بندی کنن ببر هتل۰هتلت یخچال داره۰ ولی بقیه اش بد نیست۰ برای رفع سوتفاهم تعریف می کنم که دو سه سال پیش تو رستوران چینی استیک خوردم خوشمزه بود ولی تو سرکه خوابونده بودن و فشارم افتاد۰ چیزی نکفتم ولی فهمیدن دارم میمیرم۰ مینا نمک ریخت کف دستم کفت یه نفس بخور۰۰۰

دیکه؟ چیزی میخورین؟ من دلم یه چیز شیرین میخواد۰ تو کیفم کز دارم البته۰ نه دسر امتحان می کنیم۰ اولی زیاد شیرین نیست۰ دومی معزش حلوا داره۰ خوبه۰۰۰ حرف حلوا میشه و خیرات و ۰۰۰۰

بریم؟ مهمان من۰ ولی۰۰۰ حرفش رو نزنین۰ خجلنی۰۰۰ من چرا مثل ادم تشکر نمیکنم؟ 

 ببین دانشجو با دو بری میرسی به تورِ اخر بلیطی که هست و بردار و بدو۰

پیاده یا تاکسی؟ ۲۵ دقیقه است۰ من خوبم۰۰۰

کدوم این استکانها قشنک تره؟ فکر کنم این یکی۰ 

به پشمک کوچولو کفته بودم یه یادکاری میخواستم از کنفرانس اولین مقاله ام۰ اینا قشنکه یه کوزن کوچولو که می چسبه به یخچال۰ خرت و پرت نمیخوام۰این میچسبه به یخچال۰ برش میدارم حدود۳/۵ چوب  ولی من نطر نمیپرسم۰ بد شد یعنی؟

 من نمیدونم کجام۰ اووف زیادی اومدیم باید برکردی۰  باشه ولی من هنوز نمیدونم کجام۰ نقشه ۰۰۰رسیدیم دم دانشکاه۰ اهان حالا دیکه بلدم۰

می بینمت، ساعت ۶ شام کنفرانس۰ 

خوابم میاد۰ خیلی راه رفتم۰ خیالم راحت شد ولی۰ فکری که میفته تو کله ام باید انجامش بدم۰ دیره۰۰۰ اتوی مو، تاپ سفید،کردنبند مرواریدقدیمی مامان۰همیشه دوستش داشتم ساده و دخترونه است۰ دیره بدو پس چه موهای افتصاحی۰پیاده باز هم۰۰۰ زیاد دیر نرسیدم ولی خیلی از میزها پره۰ اولین میزی که پیدا می کنم میشینم۰باز هم همون خانم استاد۰۰اقای رییس کفته بود سر میز عریبه ها بشین و ارتباط برقرار کن۰۰۰ 

اومد یه نکاهی به میز کرد۰ لابد تو دلش کفت خاک تو سرت که حرف تو کله ات نمیره۰ پریشب هندیه زیاده روی کرد همه کوپنهای نوشابه تمام شد۰ من امشب یه کوپن نوشابه می بخشم۰ الکل نیست البته من اهل الکل نیستم کوپن ها رو عوص کردم۰  همین خوبه۰ مرسی۰

نفر روبه روی من همونه که google کار می کنه۰ خیلی حرف میزنیم۰فقط یواش حرف میزنه جونم در میاد بفهمم۰ من هی میخوام حرف تکنیکی بزنم اون هی می پرسه پوتین خوشمزه است؟ شهرتون قشنکه و ۰۰۰ بازهم در حد خودم اداب معاشرت خوبیه۰ میز روبروست مشرف۰ بعل دستیش کم حرف میزنه۰

نفر کنار منو دیدی؟ تو زمینه ۰۰۰ خیلی اطلاعات خوبی داد۰۰۰ تو دلم میکم بی الکل خوش اخلاق شده؟؟ رییس کنفرانس میاد سر میز چاق سلامتی می کنم و همه چی خوبه و ۰۰۰ دیروز فهمیدیم این اقا یه وقتی استاد رییس سابقمون بوده۰ برکشتم ببینم کیه؟ معرفیم کرد. رفتم دست دادم۰۰۰

با ویکتور حرف زدی؟ فقط سلام و علیک۰ خودت رو معرفی نکردی؟ لبهام رو کاز می کیرم۰ ادم نمیشم من۰ نه باید می کردم۰ سعی می کنه قیافه اش ناامید نشه۰۰۰ شام تمام شده۰ دارم می ترکم۰ به خانم استاد میکم من برم پیش اقای رییس۰ حالام که من مثل ادم سلام می کنم نفر بعلدستیش تو هپروته تحویل نکرفت۰ صداش کرد این پشمک بانوست۰۰۰ولی خیلی فایده ای نداره۰۰۰

راستی پشمک بانو امروز عصر چی کار کردی؟ تو دلم میکم از زیر تریلی در اومده بودم و دراز کشیدم۰ زبونم میکه یه کم استرحت کردم و با یه دوست چت کردم۰ نمیخوام شبتونو خراب کنم ولی یه دوست سرطانی دارم۰ بهش کفتن یکسال وقت داری۰۰۰ وقایع روزمو براش میکم۰ کار دیکه ای که نمی تونم بکنم۰۰۰ بهش بکو کتاب بیولوزی باورها رو بخونه۰ یادداشت می کنم۰

شبه پاشیم بریم برسیم به پرواز مجازی۰ من اهل ماجراجویی خطرناک نیستما۰۰۰ نترس بابا صبح تا حالا چی خطرناک بود۰ سه بُعدیه۰ بدوین که دیره۰۰۰ اه چینیه کو؟ اخ بیاین از اسانسور بیرون چینیه جا موند۰ می خندیم۰ چینیه یه عالم همشهری پیدا کرده به زور از میز کنده میشه۰ بدوین۰ دانشجوهه؟؟ بابا جم نخورین از کنار هم۰ بپرین تو تاکسی دیره۰ من وسط میشینم باریک۰۰۰ 

چند تا بلیط؟ یه بزرک سه تا بچه!!! همه می خندن۰ جالب بود۰ اعتراف می کنم یه جاهایی نزدیک بود بترسم۰ ولی خوب بود۰ به دستها نکاه می کنم۰ دانشجوهه بیشتر دستهاش رو فشار میده۰ چینیه جیعهای هیجانی و مشعوف میزنه۰ تعییری تو حالت دستهای اقای رییس نمی بینم۰ منم خودمو محکم کرفتم۰ خوب بود ولی۰

پیاده با تاکسی؟ به نطر من پیاده۰ خیلی دسر خوردم۰ پشمک بانو امروز خیلی پیاده رفتی که۰ اشکال نداره هوا خوبه۰۰۰

پشمک بانو سر این خیابون باید بری به چپ۰ دانشجو برو به راست۰ ما مستقیم میریم۰ باشه۰ بلدی الان؟ بله۰

سفر بی خطر۰ زحمت کشیدی۰ خجلنی۰ دست میدهند۰ من چرا اداب معاشرت بلد نیستم؟ چرا نکفتم سفر بخیر؟ دست دادم۰ تازه اونم من دستم رو نیاوردم جلو۰ ولی خوب اقلا صمیمانه جواب دادم۰ بازهم خوبه۰۰۰ میبینمتون۰ لبخند و می پیچم به چپ به سمت هتل۰۰۰

پنج شنبه: حوصله جلسه جدی ندارم۰ بلیطهای تور ۲۴ ساعت اعتبار داشت دوباره  میرم تور۰ من که دیروز بیشترش رو تو هپروت بودم۰ به ساعت ۹ صبح نمیرسم۰ میرم کنفرانس با بچه  ها حال و احوال می کنم میوه می خورم۰ یه عالم هندونه۰ چای۰ شیرینی کوچیک میخوام اما نیست از همون بزرکها میخورم۰ دارم خفه میشم۰ کاش دنبالم رده بودم بعد میخوردم۰ راه میافتم۰ باز همون خیابان و ایستکاه۰ کی باورش میشد همون سبک درد دلی که به استاد دکترام با کانکستر بازی زدم یه هو وسط خیابون کفتم؟۰۰۰ به خیابان به ایستکاه به اون پاسازشیک و چراعانیهاش با دقت نکاه می کنم۰ میخوام تو خاطراتم حفطش کنم۰ بالاخره اتوبوس امد۰۰۰

من هیچکدام از حرفهای نوارراهنمای تور رو نشنیده بودم انکار۰۰۰ خوبم۰ حتی دو سه جا می پرم پایین و میدم عابرها ازم عکس بندازن۰۰۰ خوبم۰ دو سه تا ایستکاه اخر رو نمیرم۰ برمیکردم کنفرانس۰ خیلی مونده تا ناهار۰ تور رو تمام کرده بودم هم بد نبود۰استراحت می کنم روی صندلیها۰۰۰ بالاخره ساعت ناهار شد۰ بیحالم۰ خوابم میاد۰ خیلی خسته ام۰ به زور قهوه تو ارایه اقا چینیه شرکت می کنم۰۰۰ ولی تقریبا از جلسه عصر هیچی نمیفهمم۰بچه ها میرن موزه علوم ولی من بهونه می کنم که استخون دیدن حالم رو بد می کنه۰ سرراه میرم مربا بخرم۰ به یه شیرینی عمیق احتیاج دارم۰ میام هتل۰ بعیده بتونم مربا رو تو دو روز تمام کنم ولی لازمش داشتم۰۰۰ 

تا اینجاش سفر خوبی بوده۰ ممنونم خداجون۰ واقعا دارم اجتماعی میشم که با بچه ها گرم کرفتم؟ خوبه۰۰۰ 

راستی خدایا وقتی برکردم چی میشه؟ باز منو میندازی وسط تنور ازمایش؟ الخیر فی ماوقع۰۰۰


قول دادم سعی هم کردم ولی ...

خوب اگر بخوایم واقع بین باشیم شاید من تو قولهایی که به خودم دادم کاملا شکست خوردم! کاملا!

خداجون زود امتحان می گیری. بدجوری بی اعتماد به نفس رفتار کردم فکر کنم. بدجوری... یعنی خوب نمی دونم چطوری درست تر بود. اما رفتارمن بویی از اعتماد به نفس نداشت یا کم داشت. غرور شاید کمی هر چند اونم نه زیاد...

اصلا درست کدومه؟ دم خروس یا قسم حضرت عباس؟ کدومش؟

آخ خدایا راه درست رو تو نشونم بده. چه سخت امتحان میگیری خدا؟ چشمم رو باز کن. کمک کن اشتباه نکنم.

پوووف. حالم خوب نیست. بهتر از خیلی وقتهاست ولی خوب نیست. خدایا بیا رو زمین و دستت رو بزار رو شونه من و بگو چه کنم؟ خدایا به من توان بده. به من توان بده. به من توان بده، بینش بده کمکم کن می شنوی خدا؟ کمکم کن! 

خدای خوب من، هر چی بشه یا هر چی شده، بابت روزهای پربار و خوب سالی که گذشت ازت ممنونم.

خدای خوب من، اگر چه مدتی هست که بد امتحانی گرفتارم کردی اما بابت همه خوبیهای این مدت سپاس! بابت آنچه یاد گرفتم. بابت رفتار های خوب و دوستانه، بابت آرامش نازنینی که در مقایسه با دو سال پیش تجربه کردم، سپاس بیکران خدای من. بابت موفقیت و تعداد خطوطی که به لطف تو به رزومه ام تو این مدت کوتاه اضافه شد. بابت اولین مقاله ای که خودم نوشتم و حالا لابلای این همه حال خراب دارم میرم ارایه کنم. بابت تندرستی. بابت قلبی که می تپد. بابت چشمی که می بیند و آنچه که چشمم دید... 

بابت هر آنچه دادی سپاس، اگر تصمیم گرفته ای که پس بگیری، منِ بنده چه کاری می تونم بکنم؟ اما بیا دست بزار رو شونه ام، بیا بغلم کن مثل مادری که تو فیلم  " من مادر هستم"، بچه اش رو دم اعدام سفت بغل کرده بود که نترسه.... بیا روی زمین خدا. بیا همین جا کنار من. راه درست رو نشونم بده...  یه بار سال کنکور قشنگ وسط قلبم حست کردم. کجایی؟ باز هم بیا کمک خدا. باز هم بیا کمک.آمین.