یعنی میشه باز هم ثبت کنیم......

خدایا میشه یه بار دیگه قدرتم بدی تا خیز بگیرم و بپرم؟ خدایا ممکنه یعنی بشه؟ ممکنه یعنی فایده داشته باشه؟ ممکنه یعنی به اندازه کافی خوب باشم و بشه؟ یه حس خاصیه...

ممکنه باز معجزه کنی و بشه؟ یا خدا... قدم اول بینش بده تا خوب بنویسم، قدم دوم توان بده تا اعتماد به نفس داشته باشم و خیز بگیرم. قدم سوم بخواه که به چشم کوته بین بنده هات بیام. قدم چهارم، الخیر فی ما وقع... قدم پنجم یا خدااااا من معجزه میخوام! توکل به خودت! یا علی، خدایا کمک کن! آممییننن!



کدوم رو باوربکنم....؟ ‌

شاید دارم خودم رو فریب میدم وقتی باور می کنم همه چیز خوبه.... شاید عکس واتزاپ و صدتاکوفت و زهرمار دیگه فقط خیالات واهی پشمک است. قبلا هم از این حماقتها کرده...

البته دیر کردم میدونم. شش ماه زمان زیادیه. فکر کردم همین دو خط پیامکهای هفته ای یک بار کافیه برای فراموش نشدن. ولی ظاهرا کافی نبود... شاید اون "نه مودبانه " اول اوت باید بیش از اون لرز ساده تکونم میداد... 

بعدش اما وقتی دعوتم کرد به خودم گفتم بد به دلت راه نده و ندادم. هرچند گاهی فکر می کنم فقط دلسوزی مودبانه  و بی خطر و در عین حال مفید برای هر دو طرف بود.... بگذریم. از خیالبافی من چیزی عوض نمیشه...  

نمیدونم آیا اصلا جایی اشتباه کردم؟ دیر کردم؟ یا همه اینها فقط فرضیات احمقانه منه که تقریبا ده ماهه دارم به خودم امید واهی میدم. البته هیچ چیز دلیل هیچ چیز نیست! البته باید با تمام وجود بخواهی تا دعات شنیده بشه! البته باید اعتماد کنی و ... و... و...

نمیدونم. عقلم قد نمیده! شاید فقط یه احترامه نه بیشتر!شاید یه بازی کثیف! شاید شک نباید بکنم! شاید یه انتخابه بین خوب و خوبتر! شاید فقط و فقط قسمت نیست هر غلطی هم که بکنیم! 

آخر آخرش فقط نمیدانم!

باز هم توکل می کنم خدا جون... توکل می کنم اما وجدانا  از این سخت تر نکن که کم کم دیگه نا ندارم... صبرم بده خدا. صبر زیاد، خیلی زیاد...