از سعادت آباد تا استانبول!

اگه بگم امسال تابستون یکی از نکبت ترین دوره های عمرم بود بی راه نگفتم. و اگه بگم که امسال تابستون رو فقط و فقط به لطف دو تا سریال ترکی کیوانچ* پشت سر گذاشتم باز هم بی راه نگفتم. 


صرف نظر از اینکه از بازی کیوانچ و اصولا از مدلش خوشم میاد، اصلا دارم به فیلمهای ترکیه اعتقاد پیدا می کنم. آدمهای این سریالها نه مثل فیلمهای ماه رمضان به شکل پیامبرگونه خوب و بی نقص و معصوم هستند و نه مثل بقیه سریالهای فار.سی.1 به شکل باورنکردنی و مالیخولیایی پلید و سنگدل! 


آدمها عادی و درک کردنی هستند. حسادت می کنند اما بعدش سعی می کنند به خودشون غلبه کنند. عصبانی می شوند اما بعد آرام می شوند. خنده، گریه، شوخی، درد، عشق، از هرکدام به مقدار لازم دارند، نه به میزان چندش آور و افراطی.


نکته خوبش اینه که این فیلمها خیلی هم باحیا هستند و حتی شبکه های عربی سانسور چندانی روش نکرده اند. حالا بماند که ما چون فکرمون بیماره همه چیز رو به فلان و بهمان ربط میدیم و همه رو سانسور می کنیم...


بسخه فارسی گوموش (نور) اونقدر سانسور داره که شاید تمام آن چیزی که من رو به این سریال جذب کرد رو از دست داده باشه! گوموش یعنی مهتاب، عربها این اسم رو ترجمه کردند نور و ما هم مثل وقتی «پارسی» ما رو بردند «فارسی» کردند و ما پیروی کردیم، داریم ازشون پیروی می کنیم. و تازه دوستان عرب هرچی اسم غیر عربی بوده رو هم برداشتن عوض کردن یه مزخرف عربی به جاش گذاشتند و ما باز پیروی کرده ایم. مثلا نیلوفر شده، سهیر؛ بهار شده بانه؛ انگین هم شده عابدین و ....


حالا از این حرفها بگذریم. دیدن این سریال رو توصیه می کنم چون گوموش قصه آدمهایی است که زبان هم رو نمی فهمند ولی با هوشمندی و تلاش به درک متقابل می رسند. این رفتار فقط بین گوموش و مهمت که زن و شوهر هستند اتفاق نمی افته. با پیشرفت داستان به جایی می رسیم که دیگه بهار و پینار و مامان شریفه هم فامیلهای شوهر گوموش نیستند. دوستش هستند. 


تو بیشتر قسمتهای فیلم، توی تختخواب گوموش و مهمت یکی سرش رو گذاشته رو شونه دیگری و درددل می کنه، به آرامش می رسه، بابت رفتارهای بدش عذرخواهی می کنه، از دل دیگری درمیاره که کدورت ها کهنه نشن، که دلها همونطور شکسته و از فرم افتاده جوش نخورن،  که آدمها خستگی روزشون رو روی بالش خالی کنن و به جاش برای فردا انرژی بگیرن، که آدمها زبان هم رو بفهمند و همدیگر رو تحمل نکنند. که  با هم زندگی کنند، از بودن با هم لذت ببرند. روابط جن...ی اصلا دغدغه این سریال نیست. باشه هم فقط می خواد روی عمق رابطه عاطفی تاکید کنه.


ولی ظاهرا ذهن ما اونقدر بیمار هست که با دیدن یه تخت، دکمه دیلیت رو بزنیم و سانسور کنیم. بعد هم بگیم وای وای وای چه فکر منحرفی دارن اینا! بابام جان خودمون حالمون خرابه! به قول یه وبلاگی حتی شبها به گوشه گوشه سقف نگاه می کنیم و دنبال جای خالی و "سولاخ" می گردیم. 


فرق بین زندگی گوموش با زندگی آدمهای قصه سعادت آباد درست همین جاست! حرفهای فروخورده، کدورتهای کهنه و نهادینه شده، پوزشهایی که هرگز بهشون فکر نشده و در دستور کار نبوده اند و ... درنهایت از با هم بودن لذت بردن یا صرفا تحمل کردن.


وقتی ببینیم که فیلمهای ترکی چقدر تو جامعه عربی معروف شده اند و اقتصاد پیشرفته و از این حرفها شاید بفهمیم که خودمون چه افکار مسخره ای داریم!


کاش فکرمون اونقدر آزاد بود که تا رختخواب دید یاد هندوستان نکنه! بابام جان ما با دوست و همکار و همسایه هم روابطمون تحمل کردن است عین آدمهای سعادت آباد! کاش اگه تعامل بین آدمها رو از گری آناتومی یاد نگرفتیم (که دور از فرهنگ ماست) از گوموش یاد بگیریم که خیلی شبیه به فرهنگ ماست! 


آهنگهای متنش هم یکی از اون یکی قشنگ تره: 

  http://www.youtube.com/watch?v=Of9ofSyIYRM


http://www.youtube.com/watch?feature=endscreen&NR=1&v=PgPc6P5I05Q


خلاصه از گوموش غافل نشین. شاید در گام بعدی برم هر چی فیلم و سریال این کیوانچ بازی کرده رو دانلود کنم ببینم!