من، نه آنم که زبونی کِشم از چرخ فلک!

هیچ کس به پشمک بانو بدهکار نیست! هیچ کس به جز خود پشمک بانو!


تو تمام کتابهایی که این اواخر گوش دادم که یه جورایی می خواستند دیدگاهشون رو درباره راز بهروزی بگویند، یک نکته مشترک هست اونم اینکه مسوولیت کار خودتون رو بپذیرید. دنبال دلیل در دیگران نباشید، سرنوشت شما بازتاب رفتار و کردار خود شماست.


خوب راست میگن دیگه. اگر من جایی بازی خورده ام، اگر کسی من رو سر ِ کار گذاشته، اگر کسی منو آدم حساب نکرده و به جای من تصمیم گرفته (رسمه میگن عین مبل گوشه خونه، حالا من خودم رو تحویل می گیرم میگم عین عتیقه های توی کمد! هرچند نفس شیء دیدن یک انسان و بالا پایین کردنش تو چیدمان زندگی یکسان است!).... خلاصه برای تمام این "اگر" ها این من هستم که به او فرصت دادم این کار رو بکنه!


یاد اون مطلب حقوق خدمتکار روسی که یادم نیست درباره کدوم نویسنده نقل شده بیفتیم... وقتی زیادی کوتاه می آییم داریم به هرکسی که در مقابل ماست میگیم تشریف بیارین به حریم شخصیت من و به حقوق من تجاوز کنید. خوب چشم من کور از همون ابتدا زیادی یکی رو بالا نبرم و آدم حساب نکنم که چشمم رو روی کم لطفیهاش ببندم و بعد یه هو ببینم ای بابا ایشون چه کار کرد! خوب از قدیم گفتن «ای دنی آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی» حالا هِی بشینیم و وقتی آب به حریم شخصی و شخصیتیمون وارد شد بگیم آی داد، آی فغان!! خوب خودت اشتباه کردی که فکر کردی آب خیلی بسیار زیاد متشخص است و اگر تو حریمت رو بهش یادآوری نکنی، هم، خودش این حریم رو رعایت می کنه! 


یه بار می بینی یکی سر ِ کارت گذاشته بفهم و مسیر زندگیت رو عوض کن. نه که هِی بشین و خودت رو بخور که نکنه سر ِکار باشم که خوب البته هستی!!! مثلا این آقای همکار امروز قش قش می خندید که فلانی گفته بیا بریم بیرون تو پارک قدم زنان گپ بزنیم و ایشون گفته می خوام بخوابم دو ساعت دیگه! بعد هم تلفنش رو خاموش کرده و نشسته فیلم دیده! طرف 3-4 ساعت بعد اومده در خونه، ایشون گفتن اتفاقا می خواستم برم ماکسی خرید، می خوای بیا با هم بریم! 


خوب اگر طرف اینقدر برای خودش ارزش قائل نیست که همه برنامه هاش رو می ریزن به هم و می کشونش خونه بعد میگن باش تا صبح دولتت بدمد و باز هم گردنش رو کج می کنه و همچنان یه کسی حسابش می کنه و جانم خطابش می کنه که خوب چشمش کور! طلبی از کسی نداره غیر از خودش! خودش که شأن خودش رو یادش رفته و به یه کسی زیادی اطمینان کرده. 


در مورد همه آدم ها اگر با اولین و دومین کم لطفی هیچ اتفاقی نیفتاد دیگه بالمعطلی! هیچ چیز غیر منتظره نخواهد بود! هر رفتاری، هر برخوردی، هر بازی خوردنی، هر توهینی، هرچی! هرچی! وقتی من خودم برای خودم ارزش و حرمت قائل نمی شوم چه جوری انتظار دارم معجزه بشه و دیگران ارزشی برام قائل شوند؟ 


مثال1: عجیب نیست اگر وقتی مسافری داره میره ایران، کسی چیزی بده براش ببرن. بابا وقتی می رفتن به فلانی گفتن «هرچی» خواستین بدین! خوب اینم 10 کیلو بار آورد! حالا عجیبه که لباسهای شخصی بابا و کاپشنی که زمستان خیلی هم لازم داشتند و اون همه ابزاری که خریده بودند اینجا تو انباری پشت اتاق من مونده؟؟ فکر نکنم عجیب باشه! بابا نه اول کار حریم خودشون رو یادآوری کردند و نه حتی وقتی وسایلشون جا نشد ارزش خودشون رو بیشتر از دیگری دونستند!


مثال2: وقتی لیلای فیلم لیلا عین بز رفتار می کنه باید فمینیست شد و برای عمر بر باد رفته زن ایرانی گریه زاری کرد؟  نه! چشم زن ایرانی کور اینقدر دولا نشه جلوی کسی! لیلا خودش شأن خودش رو از یاد برده و نشسته تماشای بازی دادن خودش! راضی شده به جمله های شعارگونه دوستت دارم و چشمش رو بسته و از خودش یا دیگری نپرسیده خوب وقتی دوست داشتنش اینه، اگر دوستم نداشت چه کار می کرد؟حالا باز هم به لیلا حداقل بعد از دولا شدن ِ بسیار یه جایی رسید که یادش اومد انسان است! 


مثال3: ته تاقاری خونه ما عقلش خوب می رسه. یه بار تو پیک نیک کسی گفته خدا مرگ آقای ایکس شما چرا و به جاش به ته تاقاری گفتند آشغالها رو بگیر و ببر. اونم برده ولی خوب به گوینده فهمونده بین آقای ایکس و او و هر انسان دیگری فرقی نیست! یا این آشغال رو هر کسی ببره ایرادی نداره، یا ...

حالا دیگه تو فلان مهمونی عریض و طویل عید هم نه اون گوینده و نه هیچ کس دیگه ای جرات نکرده بهش بگه پاشو تو پذیرایی کمک کن!!! آشغال بردن که دیگه سهله!


دستاورد: پشمک بانو دنبال حساب کتاب و بستانکاری از کسی نیست! البته تلاش می کنه که استراتژی هاش رو با خودش مرور کنه.

پیوست: با این همه اگر بدهی به کسی دارم خوب اگر دوست داره،بگه! درباره اش فکر می کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد