اگه بشه چی میشه ....

پرده اول: پسر عمه اومده بودند خداحافظی از بابا اینا که برن حج. بابا برای التماس دعا گفته اند دعا کنید بتونیم همه خانواده با هم بریم مکه. این قدر همه پر و پخشیم که خیلی سخته هماهنگ شدن.


پرده دوم: بعد از نود و بوقی رفتم توی فیس بوک دیدم آخ جون چه خبره یه عالم آدم خوش تبپ جمع هستند! از مامان پرسیدم هفته پیش مگه چه خبر بوده؟ گفت ته تاقاری خونه رفته جشن عقد دوستش. به عبارت دقیق تر، اولین دوستش که ازدواج کرده...


پرده سوم: فرزند ارشد خانواده تو جلسه حواسشون پرت شده و نصف حرفهای جنابشان رو نفهمیدن. حواسش کجا بوده؟ اگه گفتید؟

.

.

.

.

حالا اگه ته تاقاری خونه ما خواست ازدواج کنه ما چه جوری می تونیم جمع بشیم؟ هماهنگ میشیم؟ این کارها کار داره باید زودتر بریم نمیشه که مثل مهمون بریم و بیایم که!!!


نتیجه اخلاقی: یه ویدیویی بود از TED*، سانی خانم چند وقت پیش گذاشته بود تو فیس بوک... همون! 


نه که عروس و داماد پشت در آماده اند، فقط بلیط و مرخصی ما مونده بود! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد