صبحی که ظهر نمی شود!

امروز هوا چنان ابریست که هوا تاریکه! انگار ساعت پنج صبح باشه! همینه من هیچ تکونی نمی خورم دیگه! 


با کودک درون دوستم بهرحال و اصلا هم بهش غر نمی زنم. بذار خوش باشه دوباره که به دنیا نمیاد که! 


دلم یه ذره آرامش می خواد. این روزها چیزهای خوب توش زیاده ولی این سگ دو و هِی عقب بودن رو دوست ندارم. شاید هم من دارم زیادی حرص می زنم. شاید هم زندگی همینه دیگه! 


بذار خوش باشه بچه دوباره که به دنیا نمیاد که! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد