معجزه - پایان

امروز صبح (شنبه) جای شما خالی رفته بودیم برانچ....


مسوولان به نیکمرد گفته بودند اگر تا 15 نوامبر آخرین نسخه تز تحویل نشه، کارش سخت خواهد شد. دکتر هرکاری می تونست کرد که تحویل بشه ولی بانوی گیسو حنایی به سوالاتش ادامه داد تا...

حدود ساعت 4 که شد، صندلیش رو گذاشته بود کنار پنجره. پشت سر من نشسته بود ولی صدای فیرفیری که میومد پیدا بود داره گریه می کنه! کاملا خسته و ناامید. بعد انگار کم کم خودش رو پیدا کرد. اومد نشست و ایمیل زد که بابا اجازه بدین این  چند خط مصیبت رو حذف کنم اصلا. باز شروع کردیم به امید دادن که از یه روز بالا پایین که چیزی نمیشه!  پسرک هندی هم سنگ تمام گذاشت و به بهونه خریدن پالتویی که دو روز بعد پس داد رفتیم بیرون. حدود 9 شب بود که بالاخره بانوی گیسو حنایی تایید کرد. ولی بهرحال ددلاین گذشته بود!  با یه روز و دو روزکه نه ... چهار روز بعد بالاخره کار انجام شد. 


و سرانجااااااااااااااااااااام جمعه، با یک هفته تاخیر درخواست فارغ التحصیلی از دانشکده ارسال شد به آموزش و اگر خدا بخواد میشه همه تاخیرهای قبلی رو جبران کرد.


شنبه صبح، جای شما خالی رفته بودیم برانچ. قرار نبود مهمان باشیم ولی آخر سر فهمیدیم مهمان بودیم. خدا دل همه بنده هاش رو شاد کنه....   

نظرات 1 + ارسال نظر
سانی سه‌شنبه 5 آذر 1392 ساعت 10:03 ب.ظ

مبارکه. دست تو هم طلا که اینقدر دست و پا خیری و کمکش کردی. به قول قدیمی تر ها: خدا برات خوش بخواد.


مرسی. الهی آمین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد